۱۳۸۷ شهریور ۱۰, یکشنبه

ماه رمضان اومد

ماه رمضان اومدو ماه بازم عزیز شد، دوباره کوچیک و بزرگ و درازو کوتاه با تلسکوپ و میکروسکوپ و ذره بین افتادن به جون آسمون تا ماه و پیدا کنن . ماه هم که انگار میدونه کی عزیز میشه اول و آخر رمضون خوب سر ما قر میاد و هی قایم موشک بازی در
میاره ، انگار میخواد عقده یازده ماه دیگه رو که کسی محل سگم بش نمیده رو یه جا تو این ماه دربیاره
ماه رمضان اومد و نون آخوندا رفت تو روغن. دیگه تو این ماه همه آدم حسابشون میکنن.تاکسی ها که هیچ، شخصی ها هم دیگه آخوند سوار میکنن، اونی هم که تا دیروز تا آخوند محلو میدید روشو میکرد اونور و فحش و فصیحت میداد تو ماه رمضونیه انگار که فرشته پاک و قدیس خدا رودیده دستشو میذاره تخت سینشو یه سلام علیک غلیظ تحویل حاج آقا میده. دیگه حالا هر کانال تلویزیون رو که بخوای ببینی یه مدل آخوند داره. تنها حق انتخابی که داری مدله آخوندشه. چاق باشه،لاغر باشه، پیر باشه، جوون باشه ،عمامه اش سفید باشه یا سیاه
ماه رمضان اومدو باز مردم جو گیر شدن، عرق خوری ،دختر باری، پسر بازی،آرایش غلیظ،بی بندو باری تا یه مدتی تعطیله.حالا همه نمازاشونو یکم یواشتر میخونن، موهاشونو کمتر بیرون میزارن، کاسبا کمتر حق مردمو میخورن، راننده تاکسیا سعی کنن که بقیه پول مسافرارو زورکی هم که شده پس بدن یا حلالیت بطلبنو صد بار بگن آبجی حلال کن، داداش حلال کن. مسجدا و حسینیه ها یه کم آدم به خودشون میبینو قرآن های خاک خورده ی توی طاقچه و کمد حالا دو سه ورقی میخورن
ماه رمضان اومد و انواع و اقسام خوراکیها و غذاهای خوشمزه ای که توی طول سال رنگشونو نمیدیدی، الان میبینی. از زولبیا و بامیه گرفته تا پا سفره ای های خوشمزه و دسر های خوشمزه تر و خرما گردوهای تزیین شده و حلیم بادمجون.آخه میدونی تو این ماه ما باید تمرین کم خوردن بکنیم.واسه همین سحر تا خره خره میخوریم و افطار که شد آلله و اکبر دومو که گفت میپریم تو سفره باز تا خرخره پر میکنیم.از هول اینکه فردا بازم باید چیزی نخوریم هم یه ساعت یه بار و نیم ساعت یه بار یه چیزی میکنیم پایین.به قول یارو با
انگشتمون هم اندازه میگیریم که اگه حلقمون اندازه یه انگشت جا داشته باشه یه موز بچبونیم توش تا اونم پر شه
به هر حال ماه رمضون شاید واسه بعضیا اینجوری باشه اما واسه بعضیای دیگه واقعا یه ماه متفاوته.ماهیه که نهایت استفاده رو ازش میکنن ، کسایی که روزه دار واقعی اند و روزه ی واقعی میگیرن. خدا کنه همه ی ما از این دسته آدما بشیم

۱۳۸۷ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

بهای عشق

مدتهاست یه بغض نترکیده داره گلومو اذیت میکنه.اونقدر بزرگه که نمیزاره راحت نفس بکشم.یه حس عجیبی دارم.یه حسی بین تنفر و ناراحتی، یه چیزی بین ضربه خوردن و له شدن.مدتهاست عکساشونو ندیدم.همیشه از روی عکسهایی که اونا توش بودن پریدم.امشب اما، مثل کسی که دلو به دریا زده و یه خنجر دستشه و میخواد با شجاعت زخم عفونت کردشو بدره ، عکساشونو باز کردم. مدتها به عکسها خیره شدم.سعی کردم ازشون متنفر نباشم، سعی کردم دلم براشون بسوزه، سعی کردم بدون اینکه شناخته باشمشون نگاهشون کنم.سعی کردم به کارایی که کردن فکر نکنم.اما نشد.زدم زیر گریه. به اندازه تمام حرفایی که میخواستم بزنم و نزدم گریه کردم.به اندازه تمام حرفایی که برای دفاع از خودم آماده کرده بودمو هربار فقط اونا رو به آینه زده بودم گریه کردم. زخممو باز کردمو گذاشتم تا هرچی میخواد چرک ترشح کنه.چرکایی که از تو قلبم میریخت بیرون.حالا دیگه دردش کمتر شده.یکی یکی همه عکسایی رو که مدتهاست ازشون فرار میکردمو دیدم.یکی یکی. تو یکی دارند میخندن ، تو یکی هم مثل همیشه اخم کردن و تلخن .تلخه تلخ ، مثل همیشه... چه بیرحمانه منو تو دادگاهی محاکمه کردن که توش همه بودن جز من، همه حرف زدن جز من، همه نظر دادن جز من و حالا دارم دوران محکومیتم رو بدون اینکه حتی حق اعتراض هم داشته باشم طی میکنم.
میدونی! حالا که بهاشو دادم. کاش دیگه هیچوقت نبینمشون
بسیار سفر باید ، تا پخته شود خامی

جنگ احمقانه

دیدی این زن و مردهایی که سر هر چیز با هم بحث میکنن ؟ مثلا تلویزیون یه برنامه داره که طبق معمول یا داره مرد جماعتو ضایع میکنه یا زن جماعت رو، یا در مورد مهریه ست یا در مورد دخترا که دربه در شوهرن یا مردا که زن ذلیلنو این حرفا... اینا هم که هرکدوم فکر کردن نماینده انتخابی مردا یا زنها هستند همچین با هم جرو بحث میکنن که انگار جلوی قاضی وایسادنو تا حقشونو نگیرن نمیشه کوتاه بیان... تا کلی بعد از فیلم هم با نیشو کنایه با هم حرف میزنن که آره همه مردا اینجورن و همه زنا مثل همن.... ای بابا ! من نمیدونم اگه به هم بپرن اوضاع خوب میشه؟ من واقعا ناراحت میشم از اینکه میبینم چه احمقانه سر چیزای مسخره به جون هم میافتن... بابا به شما چه؟ تو مثل مرد جماعت نباش ، تو هم مثل زن جماعت نشو. سعی کنین هرکدوم بهترین از گروهتون باشین تا اگه هم همچین چیزایی گفتن هردوتون با اطمینان بگید نه! استثناء هم همیشه هست. بابا جون دنبال بهونه باشید برای خوشبخت بودن نه به جون هم پریدن و انتقام گرفتن.

۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه

غول چراغ

من یک غول چراغ جادوام.کار من اینه که آرزوهای کسی که به چراغ من دست بکشه رو برآورده کنم.من سالهاست که اینجا توی چراغم نشستم و منتظرم که کسی این چراغ رو لمس کنه.سالهاست دارم از توی چراغ به زنی که اینجا، این بیرون زندگی میکنه نگاه میکنم.اون کارمنده، خونه نداره ،اجاره نشینه، با حقوقش خرج خونه و قبض ها رو پرداخت میکنه و با حقوق شوهرش اجاره خونه رو.آرزو داره یه شب با شوهرش برای شام بره رستوران، آرزو داره چند روزی از آخر سال رو با شوهرش بره مسافرت ، آرزو داره یه خونه نقلی و قشنگ برای خودشون داشته باشن، آرزو داره که بچه دار بشه، آرزو داره لباسای خوشکل بپوشه، آرزو داره یه گردنبد خوشکل بندازه گردنش و آرزو داره یه شب که منتظر شوهرشه تا بیاد خونه شوهرش اونو با یه انگشتر که نگین بزرگی روش داره سوپرایز کنه ، و من.... آره من ،آرزو دارم این زن کارمندِ سادۀ شلخته یه بار یه دستمال به چراغ من بکشه

۱۳۸۷ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

...

کسی که خوابه رو میشه بیدارش کرد ، اما با کسی که خودشو زده به خواب باید چیکار کرد؟

۱۳۸۷ مرداد ۲۰, یکشنبه

زن وشوهر دعوا کنند ، ابلهان باور کنند

یکی از دلایلی که میگن مشکلات و دعواهاتون و بین خودتون حل کنید و نذارید به بیرون از چارچوب خونتون درز کنه همینه که شما دعوا میکنید، بعد آشتی میکنید ،بعد دوباره عاشق هم میشید ، اما اطرافیان هنوز دارن با هم بحث میکنن، واسه هم شاخ و شونه میکشن و هر چی درد و مرض گفته و نگفته داشتنو بیرون میکشنو ول کن معامله نیستن که نیستن
تو و همسرت تو بغل هم لم دادید و دارید از اینکه بدون هم زندگی براتون سخته حرف میزنید اما اونا دارن به احترام سادات و ملک الملوک زنگ میزنن که دیدی اونبار اینو گفتنو اینبار اینجوری کردن و میخوان اونجوری کنن
مردم شریف و بیکارو بیمارمون با یه گالن نفت وایسادن تا ببینن کجا یه جرقه روشن شده اونوقت انگار که زدی 125 ،بشمار سه خودشونو سر صحنه آماده میکنن .حالا اگه مرده هاتونم از تو قبر بکشید بیرونو بگید بابا حل شد ، بابا کمک نخواستم، تا آتیشت نزنن ول نمیکنن که نمیکنن
میگی نه؟ باورت نمیشه؟ بشین به دورو بریات نگاه کن ببین راست میگم یا نه

۱۳۸۷ مرداد ۱۹, شنبه

تلقین با چوب

شده تا حالا تو موقعیتی قرار بگیری که کسی در مورد تو و زندگیت داره به اشتباه نظر میده و هرچی اصرار میکنی که نه بابا اینجوری نیست که تو میگی...انگار که نه انگار و اصرار پشت اصرار که نه تو اینجوری و اونجوری..... تو هم با کمال بلاهت و سادگیت سعی کنی از خودت و زندگیت دفاع کنی؟ دریغ از اینکه به جای اینهمه انرژی و کالری سوزوندن میتونی فقط مکالمه رو تموم کنی و بی خیالش بشی. گاهی بهتره بزاری بعضیا تو جهلشون باقی بموننن گرچه اینم باز یه مصیبت دیگه ست...چون فقط به کشف احمقانه شون بسنده نمیکنن و میخوان با بقیه هم در موردش میز گرد تشکیل بدن.
کاش ظاهربین نبودیم، کاش در مورد دیگران احمقانه قضاوت نمیکردیم، کاش آدم بودیم...

۱۳۸۷ مرداد ۱۳, یکشنبه

صفحه زندگی

به نظر من نباید تو کارهای خدا دخالت کرد.خدا همیشه مهره های بازی رو طوری حرکت میده که در نهایت بازی به نفع ما تموم بشه و
کوچکترین دخالت ما باعث میشه که مسیر حرکت بازی تغییر کنه و در نهایت ما ببازیم
همیشه باید بهش اعتماد کرد حتی اگه به نظر داری میبازی