۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه

غول چراغ

من یک غول چراغ جادوام.کار من اینه که آرزوهای کسی که به چراغ من دست بکشه رو برآورده کنم.من سالهاست که اینجا توی چراغم نشستم و منتظرم که کسی این چراغ رو لمس کنه.سالهاست دارم از توی چراغ به زنی که اینجا، این بیرون زندگی میکنه نگاه میکنم.اون کارمنده، خونه نداره ،اجاره نشینه، با حقوقش خرج خونه و قبض ها رو پرداخت میکنه و با حقوق شوهرش اجاره خونه رو.آرزو داره یه شب با شوهرش برای شام بره رستوران، آرزو داره چند روزی از آخر سال رو با شوهرش بره مسافرت ، آرزو داره یه خونه نقلی و قشنگ برای خودشون داشته باشن، آرزو داره که بچه دار بشه، آرزو داره لباسای خوشکل بپوشه، آرزو داره یه گردنبد خوشکل بندازه گردنش و آرزو داره یه شب که منتظر شوهرشه تا بیاد خونه شوهرش اونو با یه انگشتر که نگین بزرگی روش داره سوپرایز کنه ، و من.... آره من ،آرزو دارم این زن کارمندِ سادۀ شلخته یه بار یه دستمال به چراغ من بکشه