۱۳۸۷ مهر ۲۷, شنبه

بهونه

میدونستم روزای خوب زود گذرن ، میدونستم زود تموم میشن، واسه همین تا تونستم تک تک لحظه هاشو زندگی کردم ،اون روزارو طوری نفس کشیدم که انگار آخرین حجم اکسیژنه که میره توی ریه هام، هر روز و شبم رو طوری گذروندم که انگار قراره به زودی بدون اینکه بدونم کی، بمیرم... همین هم شد،از اون دنیای قشنگم مردم و اومدم اینجا... حالا از اون دنیا چند تا آهنگ و عکس و یه عالمه خاطره مونده... دلم برای اون روزا تنگ شده... میدونم فکر کردن به گذشته ای که رفته احمقانه ست...اما امروز دوست دارم احمق باشم مثل روزای دیگه ام.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

دوست من ننال فقط یاد بگیر سر پیچ عشق تند نری.

ناشناس گفت...

من عاشق بلاگ های تو هستم .....
خیلی خیلی دوست دارم اگه بخوام لینکت کنم به چه اسمی دوست داری ؟
راستی شیطون اگه راست می گی تو عکستو بذار ما هم ببینیم